۱۳۹۶ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

شهید راه آزادی علیرضا داوودی



تولد: اصفهان
سن: ۲۶سال
تحصيلات: دانشجوي رشتة حسابداري دانشگاه اصفهان از فعالان دانشجويي
شهادت: سه شنبه ۷مرداد۸۸
محل شهادت: بيمارستان الزهرا 
علت شهادت: ايست قلبي، به دليل اختلال دارويي- مشكوك
عليرضا داوودي يكي از جوانان قيام آفرين مردم ايران بود. او دانشجوي رشتة حسابداري دانشگاه اصفهان، از فعالين مبارزاتي آزاديخواهانة دانشجويان بود و در قيام سراسري مردم ايران در سال۸۸ شركت فعال داشت. عليرضا داوودي سردبير نشريه دانشجويي«راه خاکي» در دانشگاه اصفهان، سخنران و سازمانده مراسم 8 مارس و 13آذر 86 در اصفهان و سخنران مراسم اول مه سال 87 در کامياران، و همچنين فعال و سازماندهندة اعتراضات کارگري در شهر اصفهان بود. عليرضا در دي ماه 86 در دانشگاه اصفهان همراه با تعدادي ديگر از دانشجويان مبارز، اعتصاب غذايي را به راه انداختند كه خواستة مهم آنان لغو احضارها و احكام كميتة سركوبگر انضباطي بود. اين شروع ايستادگي و مبارزة عليرضا در راه آزادي بود. گوهري كه قلب پاكش براي آن ميتپيد.
سخنی از علیرضا داوودی: «…فشارهاي سنگين بر دانشجويان دختر بدليل پوشش، زخمي است كه بر پيكر آزادي زن نشسته است و تشديدش ميكنند. خفقان و سكوت، عمله هاي ظلم و استبداد را وحشيتر نموده است…هر روز بدتر از روز قبل، هر روز بدتر از روز قبل،… سكوت بايد شكسته شود و فرياد اعتراض سرداده شود. بايد براي تحقق خواسته هاي صنفي و سياسي خود فرياد زد… اكنون بايد براي تحقق خواستهاي خود بپاخاست. اكنون بايد فرياد «نه» به وضع موجود را رساتر سرداد تا پايه هاي استبداد تحجر به لرزه بيفتد. از همة شما ميخواهيم بپا خيزيد و براي تحقق آرمانهايتان فرياد سر دهيد.»
مزدوران سركوبگر رژيم آخوندي در دانشگاه عليرضا را بدليل فعاليتهايش، 2 ترم از تحصيل محروم و در نهايت او را اخراج ميكنند. اما اين فشارها خللي در عزم او ايجاد نكرد. يك ماه بعد عليرضا توسط باندهاي وزارت اطلاعات رژيم ربوده شد و در زندان به زير شكنجه رفت.
سخنراني عليرضا داوودي در 8مارس-18اسفند86: «روز انسانيته، نه روز زن! روز نه گفتن به تبعيض جنسيتي، به آپارتايد جنسي. امروز روزيه كه جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي نه ميگه به تبعيض جنسيتي، نه ميگه به آپارتايد جنسي، نه ميگه به قرار وثيقه هايي كه براي بهترين دوستان ما در دانشگاه تهران و دانشگاههاي سراسر كشور صادر شده… اگر يه روز تو دانشگاه تهران ميريزند دانشگاه تهران، دانشگاه تهران رو تبديل به پادگان امنيتي ميكنند و بهترين دوستان ما رو بازداشت ميكنند، دانشگاه اصفهان خاموش نميشه. دانشگاه كردستان خاموش نميشه. دانشگاه شيراز به خروش در مياد. اين صداي آزاديخواهي و برابري طلبيه كه از كل كشور به گوش ميرسه…براي رسيدن به خواسته هاي اساسي مردم. خواستهاي توده اي مردم. برابري و آزادي. براساس هويت انساني. چيزي غير از انسانيت مفهوم نداره. هر چيزي كه بخواد انسانيت رو زير سوال ببره ما باهاش برخورد ميكنيم. فقط و فقط انسانيت… فقط و فقط يك فرد پاسخگو باشه. فرد اول حكومت اسلامي! رهبر حكومت اسلامي بايد پاسخگو باشه.»

مزدوران حكومت آخوندي كه از عليرضا داوودي كينه ها در دل داشتند روز 24 بهمن 87 او را در خانه اش بازداشت كردند و تا تاريخ 6 ارديبهشت 88 به زير شكنجه كشيدند. اما در آستانة روزهاي پرالتهاب قيام مردم ايران، خانواده اش توانستند با وثيقة صد ميليون توماني او را آزاد كنند. باز هم فرصتي ديگر براي ادامة فعاليتهاي آزاديخواهانة عليرضا فراهم شد.
او مدت 2هفته در تهران بود و از فعالترين دانشجوياني بود كه در سازماندهي تظاهرات نقش داشت.
بار ديگر مزدوران رژيم عليرضا را دستگير كردند. باز هم زندان، شكنجه و فشارهاي روحي و جسمي. دژخيمان وقتي مطمئن ميشوند عليرضا زنده نخواهد ماند، او را در 5 مرداد 88 آزاد ميكنند؛ و سرانجام عليرضا در 7 مرداد 88 در سن 26 سالگي در اثر آثار ناشي از شكنجه در زندانهاي رژيم آخوندي، در بيمارستان به شهادت رسيد. شهادت او با حرف و حديث‌هاي بسيار همراه بود و بسياري آن را  مشکوک اعلام كردند. 

پدر علیرضا از پسرش چنین می گوید: «عليرضا رو پس از آزادي از زندان بدليل وضعيتش در 17تير توي بيمارستان خورشيد اصفهان بستري كرديم. مدت 2 روز در اورژانس بود و بعد از اون به بخش روانشناسي بيمارستان منتقلش کردند. در اواخر دوران بستريش اصرار ميكرد كه نيازي به بستري بودن نداره، و حالش رو به بهبود بود. در 7مرداد كه خاله اش با بيمارستان براي صحبت با عليرضا تماس ميگيره، بهش ميگن كه عليرضا سكته كرده و براي انتقالش به بيمارستان الزهرا مراجعه كنند. وقتي به بيمارستان رفتيم، عليرضا ديگه پركشيده بود. مرگش کاملا مشکوک بود. او جوون 26 سالة سالمي بود. سابقة هيچ نوع بيماري نداشت.
در زندان او رو 3 روز بصورت معكوس از سقف آويزون كرده بودند. عليرضا يك بار برام تعريف كرد كه واقعاً در اونجا به علت فشارهاي زياد متوجه چيزي نميشدم و حتي صحبتهاي شما و مادر رو هم بياد نمي آوردم.»

اما علت اين مرگ مشكوك چه بود؟ تداخل دارويي و ايست ناگهاني قلبي؟! يا آثار ناشي از شكنجه هاي وحشيانه بر روي او در زندانهاي رژيم آخوندي؟! عليرضا در آخرين روزهاي زندگي خود از اين فشارها چنين گفته است: 
«زير فشار جسمي و روحي بوديم. هم فشار روحي وارد مي‏کردند و هم فشار جسمي. اين فشارها، تا آن‏جايي که من خبر دارم، روي همة بچه‏ها بود. من هم روي يک سري حساب‏هاي ديگر و به خاطر اين که احساس مي‏کردند، نفر اول دانشگاه هستم، تحت فشار بيشتري بودم. فشار جسمي.»
مادر علیرضا: «شدت شکنجه هاي روحي به حدي بود که عليرضا بعد از آزادي از زندان، هر شب کابوس‌هاي زيادي داشت؛ اما هيچوقت از شکنجه‌هاي جسمي که در زندان شده بوده برامون چيزي نگفت. اما آثار شکنجه و سوختگي با سيگار بر روي دستان پسرم تا زمان مرگ بوضوح مشخص بود.»

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ اردیبهشت ۳, یکشنبه

من هرگز رأی نخواهم داد


خانم شهین مهین فر مادر جان باخته راه آزادی که فرزندش امیرارشد تاجمیر در سال ۸۸ توسط خودروی نیروی انتظامی کشته شد؛ در یادداشتی در فیس خود می نویسد:
به چه کسی رای بدهم ؟ که دستانش خونین نباشد . من هرگز رأی نخواهم داد

برای پسر مبارزم . امیر ارشد تاج میر
می دانی . دلم می خواهد . به عنوان یک انسان عاقل و بالغ
برای تعیین و تضمین آینده ی وطنی که دوستش دارم . رای بدهم
اما . خنده ام می گیرد . خنده ای تلخ . چون زهر مار
به چه کسی . رای بدهم؟
همه را می شناسم .
38 سال است همین ها . سرنوشت و آینده ی
ایران و ایرانی را . به آتش کشیده اند
38 سال است همین ها . می زنند . زندان و شکنجه می کنند . و می کشند
38 سال است . گرسنه و تشنه ی یک مثقال عدالت
آزادی و امنیت . چشمهای مان . به دستهای شان است
همان دستهایی که . گدای مان پروراندند
38 سال است . فقط گریه و مرگ را می شناسیم و از شادی ی خبریم
دلم می خواهد رای بدهم . اما خنده ام می گیرد . خنده ای تلخ چون زهر مار
به چه کسی رای بدهم ؟ که دستانش خونین نباشد
به چه کسی رای بدهم ؟ که ثروت و نان فرزندانم (همان بیت المال) را
بیت الوجود خود و خانواده . نکرده باشد ؟
حال و هوای این روزها . سرشار شعارهای زیبای ملی گرایی
عدالت . آزادی . کار. شادی و به هداشت است
همان شعارهایی که . بی شماری را برای ابراز و اظهارش
حلق آویز و از زندگی ساقط کردند .
من هرگز رای نخواهم داد
رای من . یعنی رضایت از قتل فرزندانم . در عنفوان جوانی و نهایت بی گناهی
رای من یعنی . نابودی آذربایجان و کردستان و اهواز
با مسئو لینی بی مسئو لیت
رای من یعنی . مردن خاموش نرگس محمدی . آرش صادقی
گلرخ ایرایی . آتنا دایمی . امید علی شناس . امیر امیر قلی
زینب جلالیان . سعید شیرزاد . اسماعیل عبدی
یوسف عمادی . عیسی سحر خیز . احمد رضا جلالی .
و عبد الفتاح سلطانی و ............. در سلولهای تاریک جمهوری اسلامی
رای من یعنی . خندیدن به گریه ها و ضجه های مادرانی
که همین روزها . جوانانشان را حلق آویز می کنند .
من هرگز رای نخواهم داد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadi

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱, جمعه

شهید قیام - احمد نجاتی کارگر



من ندیدم جز شقاوت در لگام 
گر تو دیدستی سلام از من رسان

احمد نجاتی کارگر متولد ۳۱ شهریور ۱۳۶۶ از بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک که در۱۵مرداد۱۳۸۸ بر اثر شدت شکنجه و ضرب و شتم به شهادت رسید. او درزمان شهادت ۲۲ سال داشت،
احمد نجاتی کارگر چند روز در بازداشتگاه کهریزک زیر ضرب و شتم وحشیانه بود تا اینکه او را درحالی به قید وثیقه آزاد می‌کنند که کلیه‌هایش از کار افتاده است. او را قبل از تحویل دادن به خانواده، مدت ۲روز به زندان اوین منتقل می‌کنند. او دیگر آدم قبلی نیست در خانه با کسی صحبت نمی‌کند و توانی برایش نمانده است. بعد از گذشت چند روز، خانواده به‌دلیل شدت درد کمر و پهلو او را به بیمارستان لقمان منتقل می‌کنند. او به‌مدت ۱۰ روز در کما بود پس از آن هم چند روز به‌هوش می‌آید اما بعد از گذشت تقریباً دو هفته جان خود را از دست می‌دهد.
تلویزیون حکومتی در خبری مدعی شد که فردی به نام احمد نجاتی کارگر کشته نشده و او در حال حاضر زنده است. همچنین تصویری از محل دفن او را نشان دادند که تاریخ مرگ مربوط به هشت سال پیش بود. ولی مادر نجاتی کارگر در مصاحبه‌ای اعلام نمود که قبر فرزندش دو طبقه است و این سنگ قبر مربوط به مهدی برادر احمد است که هشت سال پیش از دنیا رفته است. 
مراسم سالگرد درگذشت احمد نجاتی کارگر ۱۴ مرداد ۱۳۸۹ در قطعه ۲۱۳ ردیف ۱۵، شماره ۳۵ بهشت زهرا با حضور مردم برگزار شد. در این مراسم سه تن توسط نیروی انتظامی بازداشت شدند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۶ فروردین ۲۸, دوشنبه

به ياد عزت ابراهيم نژاد، شهيد قيام 18تير 78


مارا به خاطر بياور
ما را كه  تازه جواناني 22 ساله بوديم
مارا به خاطربياور
ما را كه  تازه جواناني 22 ساله بوديم
مار ابه خاطر بياور
ما را كه سينه سرخاني خنياگر بوديم و
ده به ده
نه در آسمان، نه بر شاخسار و نه در كوهسار
كه در بازار
پيش از آن كه آوازه خوان شويم
بر شاخه تكيده از تكيه گاه خويش
جان واسپرديم

****
شعری از عزت ابراهیم نژاد

ما را به خاطر بیاور!
ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم.
شور
عشق درسینه داشتیم و
پیش از آن که عاشق شویم سینه بر خاک سوده مُردیم.
ما را به خاطر بیاور! ما را که سینه‌سرخانی خنیاگر بودیم و ده به ده
نه در آسمان و نه در کوهسار و نه برشاخسار
که در بازار پیش از آن‌که آوازه‌خوان شویم
بر شاخه‌ای تکیده از تکیه‌گاه خویش
جان واسپردیم
به خاطر دارم پیامشان را، سرنوشتشان را،
آری …
و همیشه درگذرگاه خاطرم درگذر است
آوازهای صامت سینه‌سرخان سینه برسیخ و
تجسد آرزوهای بیست و دو سالگان سینه بر سنگ
و از تکرار یادشان شاید پیش از آن که شاعر شوم
بیست و دو ساله بمیرم.
آمین!

زنده ياد عزت ابراهيم نژاد